غم تنهایی، شوارترین لحظه هایی ست که در سفر سوگواری به سراغ ما می آیند. گاهی حتی پیش از آن که مراسم خاکسپاری و مجلس سوگواری به پایان برسد، ممکن است که احساس بیکس شدن و تنها ماندن در دل ما ریشه بدواند. این احساس بیکسی زمانی بیشتر اوج می گیرد که همه به خانه های شان باز می گردند و کسی نمی ماند تا بخواهد به ما در بردن کوله بار اندوه مان، یاری رساند.
بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از برم
شمع را نازم که می گرید به بالینم هنوز
(رهی معیری)
با رفتن دیگران احساس می کنیم به ژرف ترین نقطه از اقیانوس تنهایی رسیده ایم. جایی که دیگر همه چیز پایان یافته است.
ای شب!
به من بگو کنون ستارهها
نجواگران مرثیهی عشق کیستند
هنگام عصر بر سر دیوار باغ ما
باز آن دو مرغ خسته چرا میگریستند؟
(هوشنگ ابتهاج)
بیماری ها، جدایی ها، مهاجرت ها یا به ثمر نرسیدن آرزوهای دوردست همه میتوانند سنگینی کوله بار غمی را که بر پشت داریم، بیشتر کنند. غمی که سنگین است، سرزده می آید، دزدانه سرک می کشد و گاه و بیگاه سرکشی ها آغاز می کند.
کاتالوگ طب تسکینی را می توانید از این جا دانلود کنید